شعر و ادب
بهترين ها را براي شما انتخاب كرده ايم

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

ماجرای جالبی داره .

در کتاب « اصفهان زادگاه جمال و کمال» نوشته نعمت الله میرعظیمی*نشر گلها، اصفهان-۱۳۷۹

در بخش معرفی شعرای اصفهان، فردی را معرفی کرده است به نام حسین دودی.حسین دودی شاعری بوده است درویش مسلک و مردمی و ملبس به لباس طلاب و هنگامی که از ناملایمات اجتماعی شدیداً متاثر می شده، به میخوارگی می پرداخته است تا لحظاتی آرام گیرد. اما در این احوال و از بخت بد،همواره به چنگ گزمه و محتسب می افتاده و برای اجرای حد و ارشاد روح، سر و کارش با حاکم شرع یعنی آقا نجفی معروف بوده است. آقا نجفی همیشه حسین را با لحنی شیرین و دلچسب نصیحت می نموده و از اعمال مناهی منع می نموده است.یکروز پس از اجرای حد( شلاق) به او خلعتی نو می پوشاند تا تکدر خاطر وی محو شود. حسین دودی عبا را برداشته و یکراست به شرابخانه می رود و مست شده به دست گزمه گرفتار می شود.آقا نجفی به محکمه می آید و حسین را با لباس ژنده و می زده و شنگول می بیند و قبل از هر چیز سراغ عبای خلعتی را می گیرد. حسین پاسخ می دهد:

جامهء نو به می ِ کهنه نهادیم گرو

که می ِ کهنه مرا بهتر از این جامهء نو

زاهدا ! بر من درویش میندیش و برو

کِشتهء ما و تو معلوم شود وقت درو!

روز دیگر هم آقا نجفی می بیند که حسین دودی دو خم می زیر بغل دارد. دستور می دهد آنها را بشکنند تا حسین مرتکب معاصی نشود.حسین دودی هم اين شعر  را براي او مي خواند.

زاهدا من که خراباتی و مستم به تو چه؟

 ساغر و باده بود بر سر دستم به تو چه؟

 تو اگر گوشه ی محراب نشستی صنمی گفت چرا؟

 من اگر گوشه ی میخانه نشستم به تو چه؟

  آتش دوزخ  اگر قصد تو و ما بکند

تو که خشکی چه به من ، من که ترستم به تو چه؟

 تو که مشغول مناجات و دعـــائی چه به من

 من که شب تا به سحر يکسره مستم به تو چه؟

 




ارسال توسط اميد علي اسكندرپور
آخرین مطالب

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 648
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 666
بازدید ماه : 3509
بازدید کل : 47042
تعداد مطالب : 325
تعداد نظرات : 176
تعداد آنلاین : 1

Alternative content



استخاره آنلاین با قرآن کریم